از جمله مسائلی که در خصوص فهم و معرفت قرآن مطرح شده است. موضوع همگانی بودن فهم معارف و آیات قرآنی است. به این معنا که خدای متعال قرآن را به گونهای برای بندگان خود نازل فرموده که علاوه براینکه داری معارف ژرف وعمیقی ست قابلیت تفهیم و فهم را برای همگان فراهم نموده است. ولی با این حال شاهد هستیم مراتب فهم و دسترسی به آن معارف ارزشمند در بین عموم مردم یکسان نیست. در این نوشتار سعی داریم چند راهکار مهم در فهم قرآن را مورد دقت و بررسی قرار دهیم.
طرح سوال:راهکار قرآن برای دستیابی به فهم معارف قرآنی چیست؟
جواب: با دقت و تأمل در آیات نورانی قرآن مجید به خوبی میتوان به راهکارهای مؤثردر فهم قرآن دست یافت:
نکته قابل توجه:
«قبل از اینکه مطالبی در خصوص فهم قرآن بیان کنیم لازم به ذکر است که قرآن داری مراتب و باطن های مختلفی است در مرتبهای از مراتب از ژرفی خاصی برخوردار است که فهم والای آن برای اولیایی خاص الهی ممکن است. در علامه جوادی آملی در قسمتی از کتاب قرآن در قرآن در این خصوص مینویسد:
قرآن كريم كتابي نظير كتابهاي عادي و معمولي نيست كه اول و آخرش در دسترس انسانها باشد؛ بلكه قرآن كريم كتابي الهي و داراي مراتب است، مرتبه والا و مرحله اعلايش همان «امّ الكتاب» است كه در سوره «زخرف» بيان شده است.« وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ؛ [زخرف/۴] و آن در «أمّ الكتاب» [لوح محفوظ] نزد ما بلندپايه و استوار است اين مرحله اعلي كه اصل قرآن و مادر و ريشه آن است، وجود و حقيقتي «لدي الله» دارد و نزد ذات اقدس اله است. مرحله عاليه قرآن، همان است كه در دست فرشتگان «كرام برره» است:«بِأَيْدي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ [زخرف/۱۶-۱۵] به دست سفيرانى است والا مقام و فرمانبردار و نيكوكار.» و مرحله نازله اش، «لدي الناس» و به لفظ عربي مبين ظهور كرده است.»[۱]
حبط عمل را مَثَل میزنیم به گاوی که نُه مَن شیر میدهد بعد پا میزند، شیر را میریزد. گاو نُه من دوش، این مَثَل فارسی است ولی این در قرآن میگوید: «حبط عمل» یعنی این بنده خدا خیلی جان کند. اما آخرش خراب شد.
در این مقاله برآنیم که کمی پیرامون مسئله عمل، قبولی عمل، حبط عمل نکاتی را بیان کنیم. حبط یعنی آدم استخر را پرش میکند، بعد زیرآبش میزند چقدر آب توش است، هیچی پر شد اما چون سوراخ داشت خالی شد.
حبط عمل را مَثَل میزنیم به گاوی که نُه مَن شیر میدهد بعد پا میزند، شیر را میریزد. گاو نُه من دوش، این مَثَل فارسی است ولی این در قرآن میگوید: «حبط عمل» یعنی این بنده خدا خیلی جان کند. اما آخرش خراب شد.
یک کسی چهارده تا عملیات شرکت کرد در جنگهای پیغمبر بود با امیرالمۆمنین(علیه السلام) در خدمت ایشان شمشیر میزد یعنی از یاران پیغمبر بود در جبهه، از یاران حضرت علی علیه السلام در جبهه بود از یاران امام حسن علیه السلام هم در جبهه بود، عاشورا شد، امام حسین علیه السلام نامه نوشت که بیا کربلا یار من هم باش. گفت: دیگر حالش نیست. نیامد کربلا. بعد هم که شنید امام حسین علیه السلام شهید شده است خیلی غصه خورد. گفت: عمری در جبهه بودهام امتحان آخر رفوزه شدم. این است که انسان نمیتواند تا امروز مطمئن باشد که خوب است و یا بد. یک موقع میبینی فردا صبح خراب میشود.
گاهی کارانسان غلط است، ولی او خیال میکند که درست است . روز قیامت که پرده کنار میرود میبیندای بابا! کارش درست نبوده است. درست مثل آشپزی که فضله موش توی برنج است خیلی هم به غذایش برسد ، تزیین کند و انواع پیش غذاهایی برایش تدارک ببیند ولی در آخر و در عمل آن غذا غیر قابل استفاده خواهد بود .این نکته ظریف را می توان به زیبایی هر چه بیشتر در آیه قرآن مشاهده کرد آنجا که در روز قیامت افرادی میگویند: «رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی كُنَّا نَعْمَلُ» فاطر/37 خدایا برگردانمان به دنیا، غلط کردیم. اگر برگردیم به دنیا عمل صالح انجام میدهیم .
علامه طباطبایی در تفسیر میگوید که این آیه چه خاصیتی دارد این جمله «مرا برگردان کار خوب انجام میدهم» بس است ولی چرا در ادامه میگوید، مرا برگردان کار خوب انجام میدهم غیر از آن کارهایی که قبلاً انجام میدادم این یعنی چه؟ یعنی خدایا آن کارهایی که انجام میدادم به نظر خودم کارهای خوبی بود حالا كه پرده کنار رفته است معلوم میشود خوب نیست پس مرا برگردان کار خوب انجام میدهم.
یکی از خطرات کار، آفات کار، تزیین کار است «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» كهف/104 خیال میکرد کارهایش خوب است .
علامت قبولی عمل این است که :«عِنْدَ اللَّهِ أَنْ یُصِیبَ بِمَعْرُوفِهِ مَوَاضِعَهُ فَإِنْ لَمْ یَكُنْ كَذَلِكَ فَلَیْسَ كَذَلِكَ» علامت کار قبول این است که آدم بجا کار کند.
یکی از حقایقی که قرآن درباره انسان به ما خبر می دهد و سطح فکری ما را بالا می برد، حبط اعمال است که به معنای بی اثر شدن و هدر رفتن اعمال می باشد. آیات فراوانی از قرآن درباره حبط سخن می گوید که توجه به آن برای هر کس که شناخت انسان و خودش علاقمند است لازم است. در اینجا کمی به معنای آن می پردازیم و سپس به این می اندیشیم که چگونه می توانیم از آن جلوگیری کنیم.
عمل در قرآن، تنها کارهایی نیست که با دستمان انجام می دهیم بلکه سخن گفتن و حتی تفکراتمان هم جزو اعمال ما محسوب می شوند. اعمال خیر اعمال شر را از بین می برند(هود،114) و مومنانی که اعمال صالح انجام داده باشند را خدا بشارت های نیکو داده است(بقره، 25) و هیچ گونه ظلمی به آنها نخواهد شد(نساء، 123) آیات فراوانی در قرآن داریم که نشان می دهد که اعمال انسان از بین نمی رود، بنابراین معنای حبط را باید به این گونه معنا کرد که کارهایی که در زندگی دنیا انجام می دهند بی فایده و باطل و پوچ است.
قرآن به ما گوشزد می کند که گول رفتارهای پرمایه دیگران را نخوریم که مثلا فلان شخص چه ثروت و چه فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ... بالایی انجام می دهد. رفتارهای فراوان دلیلی بر صالح بودن و خیر بودن نیست. همه رفتارهای افراد در پیشگاه حقیقت ممکن است به هیچ نیارزد و روز قیامت که روز حق است، این امر آشکار می شود.
به این چهار آیه از سوره فرقان توجه کنید(آیات 21 تا 24):
وَ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبیراً
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُورا
وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً
أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقیلاً
و كسانى كه امید دیدار ما را ندارند (معاد را منكرند) گفتند: چرا بر ما فرشتگانى فرستاده نشد، یا پروردگار خود را نمىبینیم؟ حقّا كه آنها در درون خودشان تكبر ورزیدند و سركشى بزرگى كردند.
انگور و انجیر دو میوه بسار مغذی هستند که در قرآن و روایات به آنها توجه ویژه ای شده است.
همه چیز درباره انگور در کتب و روایات
خداوند در قرآن یازده بار از این میوه یاد کرده است:
سوره بقره آین 266: آیا از میان شما کسی هست که دوست داشته باشد که او را بوستانی از خرما و انگور بوده باشد، و جوی ها در پای درختانش جاری باشد، و هر گونه میوه ای دهد. و خود پیر شده و فرزندانی ناتوان داشته باشد، بناگاه گردبادی آتشناک در آن بوستان افتد و بسوزد؟ خدا آیات خود را برای شما این چنین بیان می کند، باشد که بیندیشید.
سوره رعد آیه 4: و در زمین قطعاتى است کنار هم و باغهایى از انگور و کشتزارها و درختان خرما چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه که با یک آب سیراب مىگردند و [با این همه] برخى از آنها را در میوه [از حیث مزه و نوع و کیفیت] بر برخى دیگر برترى مىدهیم بى گمان در این [امر نیز] براى مردمى که تعقل مىکنند دلایل [روشنى] است.
سوره نحل آیه 11: به وسیله آن کشت و زیتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [دیگر] براى شما مىرویاند قطعا در اینها براى مردمى که اندیشه مىکنند نشانهاى است.
سوره نحل آیه 67: و از میوه درختان خرما و انگور باده مستىبخش و خوراکى نیکو براى خود مى گیرید قطعا در این[ها] براى مردمى که تعقل مىکنند نشانهاى است .
سوره مومنون آیه 19: پس براى شما به وسیله آن باغهایى از درختان خرما و انگور پدیدار کردیم که در آنها براى شما میوههاى فراوان است و از آنها مىخورید.
سوره کهف آیه 32: و براى آنان آن دو مرد را مثل بزن که به یکى از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشاندیم و میان آن دو را کشتزارى قرار دادیم.
سوره انعام آیه 99: و اوست کسى که از آسمان آبى فرود آورد پس به وسیله آن از هر گونه گیاه برآوردیم و از آن [گیاه] جوانه سبزى خارج ساختیم که از آن دانههاى متراکمى برمىآوریم و از شکوفه درختخرما خوشههایى است نزدیک به هم و [نیز] باغ هایى از انگور و زیتون و انار همانند و غیر همانند خارج نمودیم به میوه آن چون ثمر دهد و به [طرز] رسیدنش بنگرید قطعا در اینها براى مردمى که ایمان مىآورند نشانههاست.
تحریم گوشت شتر و شیر آن تهمتی بود که بنی اسرائیل بر خدا بسته بودند و الا بر طبق روایات ما گوشت شتر دارای فواید بسیار است که می توان از آن بهره برد .
آیا گوشت شتر بر بنی اسرائیل حرام بود؟
بنی اسرائیل قومی بودند که در طول تاریخ همیشه به لجاجت و بهانه گیری مشهور بوده اند، پیامبران زیادی را کشتند و هرگز قدر دان زحمات طاقت فرسای انبیائشان نبودند،آن ها ید طولایی در تحریف دین خدا و خواست او دارند . بارها و بارها بر اساس میل و هوای نفس خود حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال شمرده اند که در سرگذشت انبیاء بنی اسرائیل به تفصیل آمده و ما قصد بیان آن ها را نداریم .
قصد ما پرداختن به آیه ای از قرآن کریم است که یکی دیگر از تهمت های قوم یهود را برملا می کند .
«کلُّ الطَّعامِ کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ» (آل عمران آیه 93)
این آیه با صراحت تمام تهمت هاى یهود را در مورد تحریم پارهاى از غذاهاى پاک (مانند شیر و گوشت شتر) رد مىکند و مىگوید: در آغاز، تمام این غذاها براى بنى اسرائیل حلال بود، مگر آنچه اسرائیل (اسرائیل نام دیگر یعقوب است) بر خود تحریم کرده بود.
درباره این که یعقوب چه نوع غذایى را بر خود تحریم کرده بود؟ و علت آن تحریم چه بود؟ توضیحى در آیه ذکر نشده است، ولى از روایات اسلامى برمىآید هنگامى که یعقوب گوشت شتر مىخورد بیمارى عرق النسا «عرق النسا" یک نوع بیمارى عصبى است که امروز به آن" سیاتیک" مىگویند و بر اثر آن اعصاب کمر و پاها به شدت ناراحت مىشود به طورى که گاهى قدرت حرکت از انسان سلب مىشود » بر او شدت مىگرفت و لذا تصمیم گرفت که از خوردن آن براى همیشه خوددارى کند، پیروان او هم در این قسمت به او اقتدا کردند، و تدریجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور کردند این یک تحریم الهى است، و آن را به عنوان یک دستور دینى بخدا نسبت دادند. قرآن در آیه بالا علت اشتباه آنها را تشریح مىکند و روشن مىسازد که نسبت دادن این موضوع به خدا یک تهمت است.
در بیست و چهارمین قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» آیاتی از جزء بیست و چهارم را محور بحث قرار داده و به بیان معارفی از آن می پردازیم. سعی ما بر این است که قرآن عزیز را به شکلی محسوس تر ببینیم و به شکلی کاربردی تر در زندگی خود وارد کنیم که آن کتابی است برای هدایت و سعادت تمام انسانها.
وَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَ إِذَا ذُكِرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ(45- زمر)
هنگامى كه خدا به یگانگى یاد مىشود دلهاى كسانى كه به آخرت ایمان ندارند گرفتار نفرت مىشود و هنگامى كه یاد غیر خدا مىشود، شادمان مىگردند.
آیه گزارشی از رفتار کسانی است که ایمانی به آخرت ندارند و زندگی را خلاصه در همین چند روزه دنیا می دانند و بس(1). این عده کسانی اند که وقتی در پیش آنها سخن از خدا و دین و احکام و معارف آن شود چندششان شده و حالت تنفر سراسر وجودشان را می گیرد و اگر با آنها سخن از دنیا و راههای ارضای خواسته های نفس گفته شد فورا شادمان گشته و سرور و خوشحالی وجودشان را در بر می گیرد.
گاه انسان چنان به زشتی ها خو مىگیرد و از پاكی ها بیگانه مىشود كه از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مىگردد، در برابر خداوندى كه آفریننده عالم هستى است سر تعظیم فرود نمىآورد، اما در برابر قطعه سنگ و چوبى كه خود ساخته و یا انسان و موجوداتى همانند خود زانو مىزند و تعظیم مىكند.
شبیه این معنى در آیه 46 سوره اسراء نیز آمده است:«وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً؛ هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به وحدانیت یاد مىكنى فرار مىكنند.»
از این آیه به خوبى استفاده مىشود كه سرچشمه بدبختى این گروه دو چیز بوده است انكار اصل توحید و عدم ایمان به آخرت.(2)
فَإِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثمَُّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ عِلْمِ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََهُمْ لَا یَعْلَمُونَ(49- زمر)
وقتى انسان گرفتار زیان مىشود، ما را مىخواند و هنگامى كه ما از جانب خود نعمتى به او مىدهیم [به جای شکر گزاری] مىگوید: این با تلاش و درایت خودم به دست آمده است؛ در حالی که آن نعمت وسیله ای برای امتحان او بود و بیشتر مردم از واقعیت بی خبرند.
این آیه به یکی از ویژگیهای طبیعت انسانی اشاره می کند كه به پیروى هواى نفس گرایش دارد و به نعمتهاى مادى و اسباب ظاهرى پیرامونش مغرور است و فراموشكار نیز هست؛ که هر وقت دچار گرفتارى می شود رو به خدا کرده و او را به خلوص مىخواند ولی همینکه پروردگارش نعمتى به او داده و او را از گرفتاری خلاص می کند فورا آن نعمت را به خودش نسبت مىدهد و مىگوید: «هنر خودم بود» و پروردگارش را فراموش مىكند و نمىداند كه همین خود وسیله ای است كه با آن امتحانش مىكنند.(3)
بیست و یکمین جزء از قرآن کریم را آیاتی از سوره های عنکبوت، روم، لقمان، سجده و احزاب تشکیل می دهد. در این مقاله که قسمتی دیگر از سلسله مقالات «معارفی از قرآن کریم» است به آیاتی از این سور پرداخته و گوشه ای از معارف نهفته در آنها را بیان می کنیم.
وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنهَْدِیَنهَُّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(69- عنکبوت)
كسانى كه در راه ما جهاد كنند ما آنها را به طرق خویش هدایت مىكنیم، و خداوند با نیكوكاران است.
«مجاهدة» یعنى به كار بردن آخرین حد وسع و قدرت در دفع دشمن که بر سه قسم است: جهاد با دشمن ظاهرى، جهاد با شیطان و جهاد با نفس.(1) «جاهَدُوا فِینا؛ جهادشان همواره در راه ماست» کنایه از این است كه جهادشان چه در راه عقیده و چه در راه عمل در امورى است كه متعلق به خداوند متعال است.
« سُبُلَنَا؛ راههاى خدا» عبارت است از راه هایى كه آدمى را به سوى او هدایت و به او نزدیك مىكند؛ چون به عنوان مثال وقتى مىگویند این راهِ سعادت است، معنایش این است كه: این راه به سعادت ختم مىشود.(2)
نکته قابل توجه اینکه هدایتی که در آیه آمده است از جنس هدایت ابتدایی که همه انسانها از آن برخوردارند نیست. هدایت ابتدایی همان نشان دادن راه در ابتدای کار است که این هدایت ابتدایی با فرستادن پیامبران و بیان احکام الهی در مورد تمام انسانها محقق می شود. از این مرحله به بعد کسانی که طبق آن برنامه های عمل کردند و قدری در مسیر خدا حرکت کردند هدایت ویژه الهی شامل حال آنها می شود که این می شود هدایت مضاعف(3). مؤید این تفسیر اشاره به معیت یا همان همراهی اختصاصی(4) است که در جمله بعد آمده است.
ثُمَّ كاَنَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بَِایَاتِ اللَّهِ وَ كاَنُواْ بهَِا یَسْتَهْزِءُونَ(10- روم)
سرانجام كسانى كه اعمال بد انجام دادند بجایى رسید كه آیات خدا را تكذیب كردند، و از آن بدتر به استهزاء و مسخره كردن آن برخاستند.
این آیه هشداری است به کسانی که بعد از لغزش و گناه به مسیر حق بر نگشته و توبه نمی کنند. کسانی که با توبه بعد از گناه، جانشان را شستشو نمی دهند در اثر تراکم گناه بر جانشان کم کم به مرحله ای می رسند که امیدی به بازگشتشان نیست و آن زمانی است که کارشان از کذب به تکذیب برسد. اینان کسانی اند که تا دیروز برخلاف دستور دین عمل می کردند و امروز منکر اصل دین اند.
معارفی از جزء بیستم قرآن کریم
بیستمین جزء از قرآن کریم را آیاتی از سوره مبارکه نمل و عنکبوت و نیز سوره قصص که بین این دو سوره قرار گرفته است تشکیل می دهند. در این مقاله که قسمتی دیگر از سلسله مقالات «معارفی از قرآن» است به آیاتی از جزء بیستم پرداخته و گوشه ای از معارف آن را بیان می کنیم.
أَمَّن یجُِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ (62- نمل)
[آیا آن شریكان انتخابى شما بهترند] یا آنكه وقتى درماندهاى او را بخواند اجابت مىكند و آسیب و گرفتاریش را دفع مىنماید؟
قید «اضطرار» براى این است كه در حال اضطرار، دعاى دعاکننده از حقیقت برخوردار است و دیگر گزاف و بیهوده نیست؛ زیرا تا آدمی درمانده و مضطر نشود، دعایش آن واقعیت و حقیقتی كه در حال اضطرار دارد را ندارد و این خیلى روشن است.
قید دیگرى که براى دعا آورده این است كه فرموده: « إِذَا دَعَاهُ ؛ وقتى او (خدا) را بخواند»، و این براى آن است كه بفهماند خداوند متعال وقتى دعا را مستجاب مىكند كه دعا کننده به راستى او را بخواند؛ نه اینكه در دعا رو به خدا كند و دل به اسباب ظاهرى داشته باشد و این وقتى صورت مىگیرد كه امید دعا کننده از همه اسباب ظاهرى قطع شده باشد؛ یعنى بداند كه دیگر هیچ كس و هیچ چیز نمىتواند گره از كارش بگشاید. آن وقت است كه حقیقتا متوجه خدا مىشود و در کمال صداقت تنها او را مىخواند.[1]
دو نکته ای که از آیه به دست می آید:
1. از شرایط استجابت دعا آن است که حال دعا کننده حال اضطرار باشد؛ یعنی تمام درهاى عالم اسباب به روى خود بسته شده و كارد به استخوانش رسیده بیند و یقین داشته باشد تنها كسى كه مىتواند قفل مشكلات او را بگشاید و بنبستها را بر طرف سازد، تنها و تنها ذات پاك خداوند است و نه غیر او.[2]
2. سه شرط «حالت اضطرار دعا کننده»؛ «توجه و خواندن اختصاصی خداوند متعال بدون توجه به غیر او» و نیز «سوء بودن وضعیت موجود»، سه شرطی هستند که بنابر همین آیه کریمه در صورت محقق شدن هر سه آنها با هم، دعا مستجاب خواهد شد.
معارفی از جزء نوزدهم قرآن کریم
راه تبدیل سیئات به حسنات
نوشتهای که پیش رو دارید نوزدهمین قسمت از سلسله مقالات «معارفی از قرآن» است که به صورت روزانه و همگام و هماهنگ را روزهای ماه خدا تقدیم قرآن دوستان گرامی میشود. در این شماره آیاتی از جزء نوزدهم که متشکل از سورههای فرقان، شعرا و آیاتی از سوره نمل است مطرح و معارفی از آن آیات بیان میشود.
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلیَ یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنیِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا(27)یَاوَیْلَتا لَیْتَنِی لَمْ أَتخَِّذْ فُلَانًا خَلِیلًا(28)لَّقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی(29- فرقان)
روزی که ظالم دست خود را از روی حسرت به دندان میگزد و میگوید: ای کاش همراه با فرستاده او برای خود، راه باریکهای به سوی هدایت دست و پا میکردم. ای و ای، کاش من فلانی را [که سبب بدبختی من شد] به دوستی نمیگرفتم؛ چون او مرا از قرآنی که برایم آمد گمراه کرد.
ظاهراً مراد از«ظالم» هر کسی است که با هدایت فرستاده الهی به راه راست نمیرود؛ هر چند که آیه در مورد ستمگران این امت و رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است.(1)
در قیامت صحنههای عجیبی رخ میدهد که بخشی از آن حسرتهای بی فایده ایست که ظالمان نسبت به عمل کرد غلط خود در گذشته میخورند؛ ندامتهایی که دیگر هیچ سودی به حال آنها ندارد. آیات مورد بحث به دو مورد از این حسرت خوردنها اشاره دارد.
حسرت اول بعد از آن است که میبینند تنها راه نجات و سعادت راهی بود که فرستادگان الهی به مردم ارائه کردند و خود در آن راه پیشقدم شده و مردم را به آن دعوت کردند؛ ولی اینها به جای تبعیت و همراهی با رسولان حق، آنها و راهشان را مسخره کردند و از گام نهادن در آن به شدت خودداری کردند.
حسرت دوم نسبت به دوستانی است که در دنیا برگزیدند دوستانی که به ظاهر دوست بودند اما در واقع دشمنان خطرناکی بودند که باعث گمراهی و بدبختی آنها شدند و با آنکه دین و راهکار هدایت و سعادت در دسترس اینها قرار داشت اما آن به ظاهر دوستان آنها را از پیروی دین منع کرده و به گناه و بازیهای دنیایی مشغول کردند.
از این آیه به خوبی میتوان به نقش و میزان تأثیر دوست در سعادت و شقاوت انسان پی برد؛ نقش و تأثیری که با تحقیق و تجربه ثابت شده و غیرقابل انکار است.
أَ رَءَیْتَ مَنِ اتخََّذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ (فرقان- 43)
آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش برگزیده؟
«هوی» به معنای میل نفس به سوی خواستههای خودش است؛ بدون اینکه آن تمایلات را با عقل خود سنجیده و هماهنگ کرده باشد و مراد از «معبود گرفتن هوای نفس»؛ اطاعت و پیروی کردن آن است؛ بدون اینکه توجهی به دستورات خداوند متعال داشته باشد.(2)
آیه شریفه درباره کسانی سخن میگوید که در کنار آن خدای یکتا، خدای دیگری هم دارند که برخی اوقات و یا همیشه از دستورات او پیروی میکنند. آن خدای دیگر یا بت نتراشیدهای که پیروان زیادی هم دارد همان بت نفس ماست.
هر جا که فرمان یا همان خواست دل با حکمی از احکام الهی در ستیز شد همان جا میتوان فهمید که ما خداپرستیم یا مطیع بت نفسیم. اگر دستور دین را بی محلی کردیم و در پی برآوردن خواهش دل برآمدیم شک نکنیم که بت پرستیدهایم؛ نشان به آن نشان که در دل یا به زبان میگوییم: «چون دلم میخواهد» نه «چون خدا میخواهد»